چرا واقعا؟
دقیقا از روزی که پست قبل رو نوشتم هیچ تصویر و یا مکالمه رمانتیکی به ذهنم نیومد.انگار با نوشتن پست قبل همه شون دود شدن رفتن
در حالیکه سایق بر این خیال پردازیم خوب کار میکرد تا اونجا که میخواستم همه شون رو بنویسم.اما الان چی؟
کجا رفتید شخصیتهای خیالی من؟کجا رفتید مکالمات دوست داشتنی من؟ چرا فقط یه صحنه خوردن شام با مهمونا میاد تو ذهنم؟